P'

پ پریم

P'

پ پریم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

 

کوتوله ها - هارولد پینتر
مالون می میرد - ساموئل بکت
نام ناپذیر - ساموئل بکت
مردی به نام اُوِه - فردریک بکمن
خیانت اینشتین - اریک امانوئل اشمیت
این خانه مال من است - آن تایلر
اسم شوهر من تهران است - زهره شعبانی
نقال فیلم - اِرنان ریوِرا لِتلیئر
دو نمایشنامه - تورنتون وایلدر
چند روایت معتبر - مصطفی مستور
تصرف عدوانی - لنا آندرشون
آهستگی - میلان کوندرا
آن زندگی که من به تو دادم - لوییجی پیراندللو
دختری که رهایش کردی - جوجو مویز
تحریف شناسی عاشورا - محمد صحتی سردرودی
کربلا مبارزه با پوچی ها - اصغر طاهر زاده
عشق روی پیاده رو  - مصطفی مستور
داش آکُل - صادق هدایت
مدیر مدرسه - جلال آل احمد
اتحادیه ی ابلهان - جان کندی تول
سه شنبه ها با موری - میچ آلبوم
آبی تر از گناه - محمد حسینی
بهترین سال زندگی تو - دارن هاردی
ژاندارک - جرج برنارد شاو
قصه های امیرعلی 4 - امیرعلی نبویان
نقد ادبی - سیروس شمیسا
بانو و سگ ملوسش - آنتوان چخوف
هر طور میل شماست - ویلیام شکسپیر
پرنده آبی - موریس مترلینگ
دوست نداشتنی - شری گامون
اهمیت ارنست بودن - اسکار وایلد
من پیش از تو - جوجو مویز
پس از تو - جوجو مویز
مسافرخانه، بندر، بارانداز - احمدرضا احمدی
زندگی داستانی ای جی فیکری - گابریل زوین
مستاجر - رولان توپور
یک روز قشنگ بارانی - اریک امانوئل اشمیت
غزلداستانهای سال بد - نادر ابراهیمی
مهاتما گاندی - رومن رولان
مکتب های ادبی 1 - رضا سید حسینی
ژولیوس سزار - ویلیام شکسپیر
گلستان - سعدی
 

 

بسته به جونم - عاطفه منجزی
کاغذ بی خط - تسنیم
یک شب و دیگر هیچ - زهرا دلگرمی
آچمز - عادله حسینی
آنِ او - بهاره شریفی
گل های کاغذی - بهاره شریفی
سکوت سایه ها - بهاره شریفی
تب دیوانگی - مریم سلطانی
کات - اکرم حسینی زاده
انگور نارس - پگاه مرادی
من سرکش - شایسته کریمی
در هزارتوی شب - بهار برادران
تا الیزه - مهسا حسینی
پاییز سال بعد - سمیرا ایرتوند
ژست  - فاطمه اشکو

گوش‌ماهی - مدیا خجسته
 
 

شعر:
رباعیات خیام
دورتر - امیرعلی سلیمانی
دردانه 1 و 2 - گزیده تک بیتی های معاصر
عالیجناب درد - علی ناصری
پریشان سالگی - صبا کاظمیان
حفره ها - گروس عبدالملکیان
فقیر منم که ندارمت - افشین صالحی
ندیده بانی - یاسر قنبرلو
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۱۱
پریا

 

جدا از مخاطب ها و همراه های مختلفی که هر کس برای گفته ها، نوشته ها، و یا موقعیت های مختلف زندگیش داره؛ شخصا نیازمند تعریف یه شخصیت جدیدم که خواب هام رو براش تعریف کنم. که مجبور نشم تو خواب جدیدم، خواب قبلی ام رو تعریف کنم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۰۸
پریا

 

من واقعا میل آدم ها به "اجبارِ خودشون برای رو به رو شدن با واقعیت" رو درک نمی کنم. می دونم کار من غیر منطقی تره ولی باز قابل قبول تره برام. مثلا بعضی ها، وقت هایی که ناراحتن یا مشکلی دارن بی خواب می شن و می گن نمی تونن بخوابن. در حالی که اولین واکنش من خواب آلود شدنه. انقدر که اگه خدا یه کم حوزه اختیاراتم رو وسیع تر کنه احتمال داره که مدت ها بیدار نشم.

یه جا خوندم خواب به این خاطر شکل می گیره که وقتی بدن خسته است و کارایی لازم برای اطاعت از روح رو نداره، روح به طور موقت از بدن خارج میشه تا بدن تجدید قوا کنه. ولی این در مورد من کاملا برعکسه! به این صورت که معمولا روحم خسته میشه و دنبال راه فرار می گرده. یعنی ترجیح میدم تا اونجا که ممکنه از موقعیت دور شم بلکه تو اون مدتی که من نیستم اوضاع تخفیف پیدا کنه یا حداقل من مدت کمتری رو تو اون وضعیت باشم! در حالی که بیشتر افرادی که می شناسم، نقطه ی مقابل این خواسته من هستن و ترجیح میدن درگیر وضعیت باشن.

این موضوع رو سحر بعد از یکی از تست های روانشناسی بهم گفت که من از انکار به عنوان واکنش دفاعی استفاده می کنم. و بعدتر ها به صورت اتفاقی بارها و بارها درست و ریشه دار بودن این موضوع برام روشن شد. و خب، یه کم، یه جورایی، داره باعث نگرانی ام میشه.

وقتی دوم دبیرستان بودم، از دبیر ریاضی ام خوشم نمی اومد و نمی تونستم کلاس ریاضی رو تحمل کنم. همون سال هری پاتر و شاهزاده نیمه اصیل رو خوندم که اوج درگیری های هری پاتر و اسنیپ بود. یهو دیدم که یه دنیای موازی برای خودم خلق کردم که ساعت های ریاضی ام رو دارم تو هاگوارتز می گذرونم و معلم مذکور هم اسنیپه. الان که بهش فکر می کنم میگم "یهو دیدم"، وگرنه اون موقع که اصلا متوجه نبودم خب.

یا وقت هایی که به خاطر تربیت بدنی مجبور می شدم برم سوله های دانشکده فنی و به معنای واقعی حکم شکنجه رو داشت، خودم رو یه قهرمان (!) تصور می کردم که باید به خاطر رسیدن به هدفم (که معلوم نبود چیه) به سختی ورزش می کردم.

حتی تو سریال فرار از زندان، وقتی بلیک تو کانال آب غرق شد، احتمالا انقدر برام سخت و سهمگین بوده که شبش خواب دیدم بلیک غرق نشده و آب فقط تا گردنش رسیده. جای فروید خالیه واقعا که لذت ببره از تسکین و تعدیل ناخودآگاه من به وسیله خواب.

دیشب خواب دیدم که آتوسا نمرده. بهم گفت برای فرار از دشمن های باباش یا یه همچین چیزی مجبور بودن به عنوان مرده جاش بزنن که دیگه دنبالش نگردن. معمولا وقتی به یه همچین موضوعی برخورد می کنم که طرف واقعا نمرده، تو خوابم برای آتوسا به کار گرفته می شه. خب این چیزی نیست که من قبول نکرده باشم. یا مثلا همیشه فکرم درگیرش باشه و در موردش غصه بخورم. ولی، ولی... یه چیزی هست. شاید مربوط به همون اوایل بعد از مرگش مربوط میشه که خودم رو قانع می کردم و به خودم می گفتم ذاتا تو چند سال اخیر هم خیلی پیش هم نبودین و همدیگه رو نمی دیدین که حالا بخوای خیلی اذیت بشی. به این ترتیب...

 

 ولی از همه این ها گذشته، اصل مشکل اینه که کلا میزنم زیر همه چی و میگم از بیخ و بن اصلا همچین چیزی نبوده. یعنی اگه یه مانعی سر راه باشه، راهم رو عوض می کنم و بعد میگم: بیا! دیدی هیچ مانعی نیست؟!

  

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۳۴
پریا

 

.If something happens by default, it happens only because something else has not happened

  

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۶ ، ۰۷:۰۴
پریا

 

داشتن آینه رو رو دیوار نصب می کردن که برق رفت. من یه گوشه نشسته بودم آهنگ گوش می کردم.

گفت: می دونی تو الان حکم کی رو داری؟

- نه. کی؟

- اونایی که وقتی تایتانیک داشت غرق می شد داشتن ویلون می زدن.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۱۳
پریا