P'

پ پریم

P'

پ پریم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

 

اولین عکس رو که باز کردم و دیدم «به نام یزدان پاک» یه چیزی ته دلم بشکن زد؛ شبیه حس چکیدن اولین قطره بارون یا صدای قطره آبی که روی آب دیگه می چکه. من می دونم این شروع، مخصوص توئه. و عکس بعدی « TO THE FOOLS WHO DREAM ». من می دونستم این برای منه. همه چیز داشت روشن تر می شد... و روشن شد.

هر بار که به آدم هایی فکر می کنم که بی دلیل و با میل و انتخاب خودم دوسشون دارم، تو اولین نفری. پر رنگ و بی رقیب. آگاه کردن تو از این توجه، خیلی دورادور و تدریجی بود. و سخت. ولی ندونستنِ تو، بی انصافی و دوست نداشتنی تر بود. و حالا خیالم راحته که می دونی. حتی اگه ندونی چقدر.

من ازت ممنونم که با من تو یه دنیا زندگی می کنی. از نگاهت به دنیا، از این که تو روزهایی که فکر می کردم هیچ کس نیست که هنوز منتظر یه روز خوب باشه، منتظر بودی. و یادت بود این منم که به اندازه گتسبی امیدوارم. مثلا همین حالا که فکر می کنم یه روز این رو می خونی.

از تسلیم نشدنت، از منتظر موندنت، و از دوری و رکود و سکوتت، و از این که می تونستم با خیال راحت و بدون نگرانی همه این ها رو تجربه کنم و به تو نگاه کنم که هنوز هستی، جلوتر و با همه ی این حس ها و روزهای مشابه. حتی این که از احمقانه ترین چیزهایی که بقیه فکر می کردند، ساعت ها با یه حس واقعی و سرزنده حرف بزنیم و پشیمون نشیم.

حالا هم گفتی به خاطر تو شروع کردم. و این جمله شاید خیلی عادی گفته شده باشه و خیلی عمیق نباشه، اما می دونم که همینه.

 

 

از تو ممنونم که دوستت دارم

تو می توانستی جور دیگری باشی،

جوری که هرگز نتوانم دوست بدارم!        "زانیار برور"

 

 

گفتن این ها به خودت خجالت آوره. امیدوارم یه روز بیاد که اصلا لازم نباشه اینا رو بهت بگم. به هرحال هر دو حالتش عجیب و بی مزه است. هم ندونستن تو و هم گفتن من.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۴۶
پریا

 

چند وقت پیش تو گروه به بچه ها گفتم خجالت می کشم از این که دارم سریال ترکی می بینم. پریسا گفت: بی خیال، مگه ما روشنفکریم که سریال ترکی نبینیم؟

حرفش خیلی برام خوشایند بود. یعنی شبیه همون چیزاییه که من همیشه خودم رو باهاشون توجیه می کنم. این که اصلا چرا باید کاری رو که بقیه دوست دارن، من انجام بدم؟ یا این که چرا کاری رو که بقیه دوست ندارن - صرفِ دوست نداشتنِ اونا - من انجام ندم؟

این یکی از مواردیه که خوشبختانه یا هرچی تو زندگیم رعایت کردم و فعلا ازش پشیمون نیستم. تازه این هم هست که در برابر اصرارهای بیش از حد یه جور مقاومت تو وجودم به وجود میاد! شاید ناخودآگاه.

مثلا این که تا حالا اصلا ترغیب به خوندن صد سال تنهایی، کوری، دنیای سوفی و بار هستی نشدم. نه این که هیچ جور ایده ای درباره خوندنشون داشته باشم یا این که عمداً بخوام نخونم. فقط حدس می زنم به دلیل بیش از حد همگانی بودنِ غیر واقعی شون هیچ "میل"، "وسوسه"، "اشتیاق"، یا حتی کنجکاوی نسبت بهشون نداشتم.

این در مورد فیلم دیدن هام هم صدق می کنه. این که از پارسال که کاندیداهای اسکار 2016 رو دانلود کردم، با یه تخمین سرسری چیزی حدود 300-400 ساعت فیلم و سریال دیدم که فقط شامل 5 تا فیلم از سری اسکار شده. همین طور در مورد فیلم های هیچکاک و آل پاچینو و اسپیلبرگ و کوبریک.

من مطمئنم از دیدن این فیلم ها یا خوندن این کتاب ها پشیمون نمی شم و لذت خواهم برد. فقط موضوع اینه که از خوندن  و دیدن بقیه هم همین حس رو دارم. :) و دلیلی ندارم که با وجود علاقه ی خودم جای این لذت ها رو عوض کنم.

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۴۳
پریا

 

دارم لغت می خونم. و اینکه یکی از راه های حدسِ معنی از طریق "عقل سلیم" است و اینم مثالش:

 

“.The morning had passed’away, and Rip felt famished for want of his breakfast”
—Washington Irving
 

بعد میگه شما بعد از این که صبح گذشته و صبحانه نخوردید چه احساسی دارید؟

چیزی که من حدس زدم "خجالت یا شرمندگی خفیف" بود. چرا که خودم رو تو مسافرت و یا جمعی تصور کردم که من آخرین نفر بیدار می شم و باید جلوی نگاه بقیه و متلک های احتمالی صبحانه بخورم. در حالی که معنی درست "خیلی گرسنه" است. :/

 

 به تفاوت نگرش ها دقت نمی کنن چرا؟

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۱۱
پریا