That's it
چند وقت پیش تو گروه به بچه ها گفتم خجالت می کشم از این که دارم سریال ترکی می بینم. پریسا گفت: بی خیال، مگه ما روشنفکریم که سریال ترکی نبینیم؟
حرفش خیلی برام خوشایند بود. یعنی شبیه همون چیزاییه که من همیشه خودم رو باهاشون توجیه می کنم. این که اصلا چرا باید کاری رو که بقیه دوست دارن، من انجام بدم؟ یا این که چرا کاری رو که بقیه دوست ندارن - صرفِ دوست نداشتنِ اونا - من انجام ندم؟
این یکی از مواردیه که خوشبختانه یا هرچی تو زندگیم رعایت کردم و فعلا ازش پشیمون نیستم. تازه این هم هست که در برابر اصرارهای بیش از حد یه جور مقاومت تو وجودم به وجود میاد! شاید ناخودآگاه.
مثلا این که تا حالا اصلا ترغیب به خوندن صد سال تنهایی، کوری، دنیای سوفی و بار هستی نشدم. نه این که هیچ جور ایده ای درباره خوندنشون داشته باشم یا این که عمداً بخوام نخونم. فقط حدس می زنم به دلیل بیش از حد همگانی بودنِ غیر واقعی شون هیچ "میل"، "وسوسه"، "اشتیاق"، یا حتی کنجکاوی نسبت بهشون نداشتم.
این در مورد فیلم دیدن هام هم صدق می کنه. این که از پارسال که کاندیداهای اسکار 2016 رو دانلود کردم، با یه تخمین سرسری چیزی حدود 300-400 ساعت فیلم و سریال دیدم که فقط شامل 5 تا فیلم از سری اسکار شده. همین طور در مورد فیلم های هیچکاک و آل پاچینو و اسپیلبرگ و کوبریک.
من مطمئنم از دیدن این فیلم ها یا خوندن این کتاب ها پشیمون نمی شم و لذت خواهم برد. فقط موضوع اینه که از خوندن و دیدن بقیه هم همین حس رو دارم. :) و دلیلی ندارم که با وجود علاقه ی خودم جای این لذت ها رو عوض کنم.