P'

پ پریم

P'

پ پریم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۲ مطلب با موضوع «از آنچه که نداریم» ثبت شده است

 

من کسی‌ام که دوتا جمله‌ی یه آدم رو روی استیکرهای قلبی می‌نویسم و به دیوار کنار تختم می‌چسبونم. کلمه‌هاش رو بلد می‌شم، کتاب‌هایی که خونده رو جدا می‌کنم، فیلم‌هایی که ازشون گفته رو می‌بینم، و حتی به خاطرش - به خاطر مثلِ اون فهمیدنِ جمله‌ها و کلمه‌ها، به خاطر لمس کلمه‌های اون توی ذهنم - می‌رم یه زبان جدید یاد می‌گیرم.

خب، نکته‌ی خنده‌دار ماجرا این‌جاست که اون روحش هم خبر نداره. و این یک امتیازه، برای من. برای اون: یک تنبیه، یا تلافی. نداشتنِ لذتِ آگاهی از داشتنِ یک آدمِ نزدیک.

بعد، اما، اتفاق‌های دیگه‌ای هم می‌افته. رها می‌کنم. دور می‌شم و از مدارش خارج. فراموش می‌کنم به جمله‌های روی دیوار نگاه کنم. واقعا. چون راهروهای ذهنم عوض شدن و اون‌ها دیگه کلید و رمز ورودِ این راهروهای جدید نیستن. کتاب‌های دیگه‌ای به کتاب‌های صمیمیش اولویت پیدا کردن. توی حال و هوای فیلم‌هاش هم نیستم و حتی دیگه وقت یاد گرفتن زبان جدید به این فکر نمی‌کنم که اون این کلمه رو چطور تلفظ می‌کنه. یادم می‌ره که چرا. یادم می‌ره که چرا باید به اون فکر کنم.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۰۶:۴۳
پریا

 

اگر کسی توی قلبم می‌بود - اون‌قدر عمیق - امشب حتما قسمت اول کنسرت بنیامین رو براش می‌فرستادم.

 

+ "فیزیک بعدترها ثابت می‌کند..."

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۴۲
پریا

C

 

 

چی می‌شد اگر این، یک پیام واقعی، یک دوست واقعی، یک کنسرت واقعی، و اصلا یک شب و موقعیت واقعی می‌بود؟

ولی خب متاسفانه نمی‌شه، گذشته از این‌که همیشه این منم که باید بقیه رو راضی کنم.

  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۳۵
پریا

Tu

  

...I'm not sure when that dream began to feel impossible to her

 

خوشحالم که دیگه دوستت ندارم... :) 

دوستت دارم، ولی، دیگه اون‌طوری: «همیشه.»، نه!

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۲۲
پریا

 

 تمام چیزی که من تو 17 سالگی برای عاشق شدن نیاز داشتم؛ همین نگاه، همین لبخند کج، همین ابروی بالا رفته، همین موها، همین لحن حرف زدن، همین خنده های خوب...

البته که گیلبرت همیشه جذاب و خواستنی بوده، ولی نه بیشتر از هر قهرمان داستانی دیگه. اما اینجا کاملا زنده و مجسم و پرستیدنی هست.

 

 

gil1

gil2

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۷ ، ۰۰:۲۰
پریا

 

مگه می‌شه؟ امروز، بعد از این همه دلتنگی، با همه‌ی بهانه‌گیری‌هایی که از دیشب و خوندن «شاید...» شروع شد، تلاقی های عجیب غریبی که نباید اتفاق بیفته، حتی بعد از کم آوردن و اعلام این دلتنگی، آخر سر هشتگ ببینی که: #روز_تهران ...؟!

 

 پ.ن: حتی با لجبازی که حاضر نشدم ناز اولین بارون پاییز رو بکشم...

که پاییز برای من بیشتر از یه معشوقه بوده. نزدیک تر از تهران...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۲۲:۲۸
پریا

 

گفت: امسال میری نمایشگاه؟ و من با یه حس رضایت ناخواسته - و نخواسته - گفتم نه. گفت چرا؟ توضیح دادم که کتاب نخونده زیاد دارم و حسش هم نیست. پرسید: باور کنم؟

و این باور کنم یکی از سخت ترین و تلخ ترین سوال هایی بود که شنیدم‌. اما جوابش از خودش هم بدتر بود: آره

  

 

  * شعر از عباس صفاری

 

 

 

   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۳۹
پریا

 

برام سواله چی باعث شده که من همیشه یا بیشتر اوقات اون یک درصد و یک درصد بعدش رو نداشته باشم. این برای من دو درصد نیست و فقط یک درصده با یک درصد بعدش.

یه وقت هایی تو استخر دقایق طولانی رو بی حرکت رو سطح آب می مونم که باعث میشه میل شدیدی به ته نشینی پیدا کنم. این که برم زیر آب و دیگه بالا نیام. چندباری تلاش کردم که برم کف استخر و چهارزانو بشینم و بالا نیام ولی نمی شه.

 

 97.5.12 : بالاخره تونستم، به مدت یک دهم ثانیه شاید.

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۰۰
پریا

 

جدا از مخاطب ها و همراه های مختلفی که هر کس برای گفته ها، نوشته ها، و یا موقعیت های مختلف زندگیش داره؛ شخصا نیازمند تعریف یه شخصیت جدیدم که خواب هام رو براش تعریف کنم. که مجبور نشم تو خواب جدیدم، خواب قبلی ام رو تعریف کنم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۰۸
پریا

 

وقت هایی که اونقدر از کسی دلخور می شم که نباید، تنها راه انتقامم رو تو این می بینم که بمیرم و اون شخص پشیمون شه از کاری که با من کرده.! که تا قیامت هیچ فرصتی برای دلجویی از من نداشته باشه. چون می دونم اگه نمیرم در اولین فرصت یادم میره و از دلم درمیاد.

 

 یکی نیست بگه: ابلهِ متوهمِ خوش باور!

  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۲۳:۲۱
پریا

 

می شود آن قدر از بودنت توی قلب کسی مطمئن باشی،

که اسمت را پایین هیچ "دوستت دارم" و "تولدت مبارک" ی ننویسی.

و تنها وقتی می خواهی قول بدهی؛ - برای روزهایی که دیگر کسی نیست که فراموشش نکند - بنویسی: آتوسا

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۶
پریا

 

 

بعضی وقت ها، گفتن بعضی حرف ها روی دل آدم می ماند. این طور وقت ها باید کسی باشد که خودش مثل همه ی این وقت ها و این حرف ها، مال دل آدم باشد.

 

   

  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۵:۳۲
پریا