ععتعذ2ودمومممتتمخنتننتننتننخنختتاعاعغلغ5ی6هنلنت
يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۴ ق.ظ
اومد پیشم نشست. داشتم اسکرینشاتهای گوشیم رو روی لپتاپ میدیدم. بعد نزدیکترین جای من به لبهاش، یعنی پیشونیم، رو بوسید. از این همه دلبریش منم گرفتم و محکم بوسیدمش. دوباره بعد از چند دقیقه همونطوری پیشونیم رو بوسید و من یه نگاه بهش انداختم که یعنی «بیا دلبریتو یهکم کمترش کن»، که محل نداد و روی شیشهی عینکم رو که فرمان ازش صادر شده بود بوسید. خندیدم و گفتم: عینکم رو میبوسی؟!
- آره!
- چرا؟ کثیف میشه خب.
- خب مگه پاکش نمیکنی؟
به همین سادگی به من فهموند که وقتی راه حل به این آسونی هست، دلیلی نداره که کاری که دلش میخواد رو نکنه.
الانم گیر داد که چیکار میکنی؟
- میخوام بنویسم تو منو بوسیدی.
- برای دوستات؟
- نه برای خودم.
دستم رو بوسید و گفت بنویس دستت رو هم بوس کردم.
* عنوان رو حضرت دلبر تایپ کرده.
۹۹/۰۹/۲۳