اسمها
از آدمها که دلگیر میشوم، به اسمشان توی گوشیام، اسم فامیلشان را هم اضافه میکنم. یک جور انتقام است، برای منحصربهفرد نبودن اسمشان - و شاید خودشان! - در گوشیام، ذهنم، و قلب و زندگیام. برای مثل همه شدنشان. که اسمشان یک تابلوی درخشان و چشمگیر و برجسته نباشد، که با اسمشان یاد هیچچیزی نیفتم؛ که اسم و فامیلشان یک تابلوی کمرنگ و عادی باشد تنها برای شناسایی این آدم از دیگری.
اما، اسمِ آدمهایی را که دوست دارم، امان از آدمهایی که دوستشان دارم... که در هیچ لیست و طبقهبندی جا نمیگیرند! اسم بعضیهایشان را هیچوقت ننوشتهام. اسم کسانی را هیچوقت صدا نزدهام. به اسم بعضیها، مثل ستارهها، از دور نگاه کردهام. بعضیها را مثل یک شیء مقدس هرگز لمس نکردهام. اسم بعضیها را کنار هر «خوبی؟»، کنار هر «کجایی؟»، با هر «تولدت مبارک» و «عزیزم»ی تکرار کردهام. با بعضی اسمها مثل هوا نفس کشیدهام. همهشان اما طنینِ سادهی یک اسماند؛ اسمی که در خود، همهی دنیایی را که با آدمش دارم، جا داده است؛ که کس دیگری نمیتواند همان اسم را داشته باشد _ نه در ذهن من و نه با همان کلمهی تنها.