توجه
چقدر آدمها عجیبن. و چقدر گاهی خودخواهی پوچ و بیدلیلی دارن. من خودم هم جزء همین آدمها هستم، با همین خصوصیات، ولی سعی کردم آدمها رو بیشتر از چیزهای دیگه دوست داشته باشم، چون زندهان و واقعیتر و لایقتر برای دوست داشتنم. برای همین اگر چیزی رو حتی خیلی دوستش داشتم، اما کس دیگهای هم از اون خوشش اومده و دوستش داشته و گاهاً بدون در نظر گرفتن اینکه من چقدر اون چیز رو دوست دارم ازم خواسته که به اون بدمش، تسلیم شدم، چون اون آدم رو در اولویت گذاشتم برای دوست داشتن. چیزی که منصفانه نیست اینه که اون آدم بعد از این که اون مایملک دوست داشتنی من رو ازم گرفت، خیلی بیتوجه اون رو از دست بده و براش هم مهم نباشه. که داشتن یا نداشتن اون چیز براش علیالسویه باشه و فقط بهخاطر یه حس عادی و خودخواهانه به دوست داشتن من بیتوجه باشه. اینکه اصلا من و علاقهام رو در نظر نگیرن خیلی سرسری و نامهربانانه است. اونم وقتی که بهش آگاه هستن.
منی که وقتی از دوست داشتن کسی آگاه میشم، نهایت دقت و احترامم رو به کار میگیرم. حتی در نگاه کردن، حتی در لمس و کلمات. مبادا وارد حریمی بشم که مال من نیست و هیچ حقی برای سهیم شدن در اون رو ندارم.