غمگینِ غمگینِ غمگینم. انقدر که دلم نمیخواد فردا صبح از خواب بیدار شم. غمگین و خسته. با اینکه هیچ چیز بدتر از همیشه نیست و اتفاقهای خوبی هم میافته، ولی شاید خیلی بیموقع؛ یعنی دقیقا وقتی که برای من نامطلوبن و من برای اونها نامنتظر.
در شرایطی که آدم ناراضی بودن خودش رو سرزنش میکنه، ناسپاس نیستم ولی ناراضی چرا.
آدمهایی هستند که همراهشون بودن رو دوست ندارم ولی دلم به تنها گذاشتنشون هم راضی نمیشه. و من چقدر هربار از این که به حرف دلم گوش نمیدم و محتاطانه و منطقی تصمیم میگیرم، دلم میگیره؛ و از این که هربار به نتیجه میرسم کار درستی کردم، یه بار سنگین رو دلم میشینه. چقدر جای یه اشتباهِ خوبِ دلخواسته خالیه.
برای اولین بار دلم یه سفر تنهایی میخواد.
17:07 :
«اگر پیشامدهای خوب انتظار انسان را برآورده نسازند خوب بودنشان دیگر مفهومی ندارد.» جورج الیوت